کد مطلب:152281 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168
اعتراف سفیر فرنگی به اینکه تربت امام حسین، خاک بهشت است و شیعه شدن او
در زمان شاه صفوی، سفیری كه در علوم ریاضی و نجوم مهارتی تمام داشت و گاهی هم از ضمایر و اسرار و اخبار غیبیه خبر می داد، از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ایران آمد. در آن زمان پایتخت ایران اصفهان بود، سفیر وارد اصفهان شد تا تحقیقی درباره ی اسلام كند و دلیلی برای آن پیدا نماید.
سلطان وقتی او را دید و از منظور او آگاهی پیدا كرد، تمام علمای شهر اصفهان را برای ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجی دعوت نمود كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملا محسن فیض كاشانی قدس سره معروف به فیض كاشانی نیز حضور پیدا كرد.
مرحوم فیض كاشانی رو به آن سفیر فرنگی نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است كه برای سفارت، مردان بزرگ و حكیم و دانا و فهمیده و با سواد را انتخاب می كنند. چطور شده است كه پادشاه فرنگ، آدمی مثل تو را انتخاب كرده است؟!
سفیر فرنگی خیلی ناراحت شد و بر آشفت و گفت: من خودم دارای علوم و سرآمد تمام عالمها هستم، آن وقت تو به من می گویی كه حكیم و دانا نیستم؟!
مرحوم فیض كاشانی فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهمیده و دارای اسرار غیبی و تحصیل كرده می دانی، بگو ببینم در دست من چیست؟
سفیر مسیحی به فكر فرورفت و پس از چند دقیقه ای رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبینش پیدا شد.
مرحوم كاشی لبخندی زد وفرمود: این بود كمالات تو، كه از دانستن این امر جزئی عاجز شدی؟ تو كه می گفتی از نهان و اسرار انسانها خبر می دهم! پس چه شد؟
سفیر گفت: قسم به مسیح بن مریم، كه من متوجه شده ام كه در دست تو چیست و آن خاكی از خاكهای بهشت است، لكن در حیرتم كه تربت بهشت را از كجا بدست آورده ای؟!
مرحوم آخوند فیض كاشانی فرمود: شاید در محاسباتت اشتباه كرده ای و قواعدی را كه در استكشاف این مسئله بكار برده ای، ناقص بوده است؟! سفیر مسیحی گفت: خیر اینطور نیست! لكن تو بگو تربت و خاك بهشت را از كجا آورده ای؟!
مرحوم فیض فرمود: آیا اگر بگویم اقرار بحقیقت دین اسلام می كنی؟! آنچه در دست من هست تربت پاك حضرت سیدالشهداء علیه السلام است، سپس دست خود را باز كرد و تسبیحی را كه از تربت كربلا ساخته شده بود به سفیر نشان داد و فرمود: پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند كه كربلا قطعه ای از بهشت است. این روایت مطابق با سخن
توست. تو خود اقرار كردی و گفتی قواعد و علوم من خطا نمی كند پس بنابراین به صدق حدیث حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اقرار و اعتراف كردی؟
پسر پیغمبر ما در این تربت كه قطعه ای از بهشت است، مدفون هستند و اگر دارای حقانیت نبود، در بهشت و تربت آن مدفون نمی شد! سفیر فرنگی چون قاطعیت این برهان و دلیل را مشاهده نمود، مسلمان شد. [1] .
سلطان وقتی او را دید و از منظور او آگاهی پیدا كرد، تمام علمای شهر اصفهان را برای ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجی دعوت نمود كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملا محسن فیض كاشانی قدس سره معروف به فیض كاشانی نیز حضور پیدا كرد.
مرحوم فیض كاشانی رو به آن سفیر فرنگی نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است كه برای سفارت، مردان بزرگ و حكیم و دانا و فهمیده و با سواد را انتخاب می كنند. چطور شده است كه پادشاه فرنگ، آدمی مثل تو را انتخاب كرده است؟!
سفیر فرنگی خیلی ناراحت شد و بر آشفت و گفت: من خودم دارای علوم و سرآمد تمام عالمها هستم، آن وقت تو به من می گویی كه حكیم و دانا نیستم؟!
مرحوم فیض كاشانی فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهمیده و دارای اسرار غیبی و تحصیل كرده می دانی، بگو ببینم در دست من چیست؟
سفیر مسیحی به فكر فرورفت و پس از چند دقیقه ای رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبینش پیدا شد.
مرحوم كاشی لبخندی زد وفرمود: این بود كمالات تو، كه از دانستن این امر جزئی عاجز شدی؟ تو كه می گفتی از نهان و اسرار انسانها خبر می دهم! پس چه شد؟
سفیر گفت: قسم به مسیح بن مریم، كه من متوجه شده ام كه در دست تو چیست و آن خاكی از خاكهای بهشت است، لكن در حیرتم كه تربت بهشت را از كجا بدست آورده ای؟!
مرحوم آخوند فیض كاشانی فرمود: شاید در محاسباتت اشتباه كرده ای و قواعدی را كه در استكشاف این مسئله بكار برده ای، ناقص بوده است؟! سفیر مسیحی گفت: خیر اینطور نیست! لكن تو بگو تربت و خاك بهشت را از كجا آورده ای؟!
مرحوم فیض فرمود: آیا اگر بگویم اقرار بحقیقت دین اسلام می كنی؟! آنچه در دست من هست تربت پاك حضرت سیدالشهداء علیه السلام است، سپس دست خود را باز كرد و تسبیحی را كه از تربت كربلا ساخته شده بود به سفیر نشان داد و فرمود: پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند كه كربلا قطعه ای از بهشت است. این روایت مطابق با سخن
توست. تو خود اقرار كردی و گفتی قواعد و علوم من خطا نمی كند پس بنابراین به صدق حدیث حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اقرار و اعتراف كردی؟
پسر پیغمبر ما در این تربت كه قطعه ای از بهشت است، مدفون هستند و اگر دارای حقانیت نبود، در بهشت و تربت آن مدفون نمی شد! سفیر فرنگی چون قاطعیت این برهان و دلیل را مشاهده نمود، مسلمان شد. [1] .
[1] كرامات الحسينيه ج 1، ص 286 - خزينه الجواهر ص 592 - خاك بهشت ص 107 به نقل از اسرار الشهادة ص 160-159 و قصص العلماء ص 322 - دارالسلام مرحوم عراقي ص 518 - معالي السبطين ص 71.